نیایشنیایش، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات نیایش

۹۷/۵/۱۵

جیگری به بادکنک میگی بادکو.الانم سر بادکنک با ستایش دعوتتون شد گفتی دنا نکون بادکو ...
19 مرداد 1397

۹۷/۵/۶

سلام.جیگر مامان.حوبی؟عسلی خیلی شیطون شدی.جیگرم حرف زدنت تقریبا داره کامل میشه.ببخشید تند تند خاطراتت رو نمی نویسم.شیرین کاری زیاد داری!به ستایش بعضی وقتها زور میگی و هرچی اون داره ازش میگیری .اون هم بعضی وقتها کنار میاد و چیزی نمیگه ولی بعضی وقتها عصبانی میشه مامانی امروز روی مبلهامون رو که تازه خریدیم با ماژیک خط خطی کردی .بعد به من گفتی مامان ،بابآ نگو عسلی چندروز پیش هم که برای خرید پرده رفته بودیم پوستمون رو کندی.من گریه ام در اومده بود.الان هم نمی‌ذاری بنویسم بعدا نگی چرا ننوشتی ها،خیلی شیطونی.در عین حال خیلی مهربون و مسیولین پذیر.من خیلی بهت افتخار میکنم....
6 مرداد 1397

97/2/28

سلام مامانی قشنگی.امروز فهمیدم که شما راست و چپ رو خوب میشناسی.چون وقتی باستایش دمپایی ها رو برعکس جلوی شما میگذاریم شما درست میکنی بعد میپوشی. جیگر مامان امروز با ستایش داشتیم درسش را درمورد حیوانات میخواندکه درکیک قسمت گفته بود بعضی حیوانات به بچه هامون شیر میدن و بعد شما گفتی شیر شیر!قربانت برم مامانی خیلی باهوش. راستی مامانی یادم رفت بگم با ستایش سی دی بالشت ها روایتی قشنگ نگاه میکنی و با تمام آهنگها میرقصید. فانون بشم....
28 ارديبهشت 1397

97/1/21

سلام. جیگر مامان.قربانت برم من.خانمی یک جفت کفش نو برات خریدیم که چراغ داره.شما عاشق این کفشها یک و من به زور از پات درمیارم.این روزها هم که اساس کشی کردیم،هنوز جاکفشی نخریدیم و شما و ستایش هم میرین دونه دونه کفشهایم من رو در میارین و تو خونه میپوشید تا اینکه دیشب کفشهایم خودتو پیدا کردی و دیگه از پات درنیاوردی .امروز صبح که داشتم میومدم خاله پرستو گفت چه کفشهای قشنگی.قربونشون برم .تازه یک روز هم که خونه خاله اعظم بودیم به خاطر کفشهات بابای بیچاره رو بیرون خونه نگه داشتی. تا اینکه آخر با وساطت خاله اعظم و شستن کفشها با کفش اومدی توی خونه.قربان دوتا دختر شیطونم برم من. ...
21 فروردين 1397

۹۶/۱۱/۱۵

سلام جیگر مامان.یک کار بامزه شما رو می‌خوام تعریف کنم.عزیزم ما یک پشتی گذاشتیم جلوی در بالکن تا سرما تو خونه نیاد .شما اونجا رو تبدیل به گنجینه کردی و مثل کلاغ همه چیز رو اونجا جمع می‌کنی.دیروز به طور اتفاقی نگاه کردم و دیدم پشت پشتی پر از وسایل کابینت و اسباب بازی و ... است.وسایلی مثل آبلیمو خوری ،نمکدان ،زیرلیوانی و ... .تازه فهمیدم هرچی تو خونه گم میشه من یک موش دارم که جمعش میکنه اونجا.مثلا وقتی گوشی گم میشه سریع میرم اونجا ...
15 بهمن 1396

بدون عنوان

سلام جیگرم.چنداتفاق جدید!به من و بابا و ستایش میگی بابا عزیزدلم بعضی حرفها رو قشنگ میگی مثل بشه(باشه) .همه چی رو هم قشنگ میفهمی.هرچی میانه زمین زود جمع می‌کنی!امشب دو تا کتابت رو زمین بود بهت گفتم کتابهات رو جمع کن سریع جمع کردی گذاشتی سرجایش.قربونت برم. ...
10 بهمن 1396

96/9/26

جیگرم سلام. چندروزه که داری دستشوییت رو میگی.الان خیلی برای این کار زوده.قربونت برم مامانی.خانمی با دستت به پوشکت اشاره میکنی بعد میگی. پیف من ه . می فهمم پوشکت را کثیف کرده ای. خانم گلی از آبجی یاد گرفتی ،یک بالش جلوی تلویزیون میگذاری و کنترل رو تودستت میگیری و میخوابی و تلویزیون تماشا میکنی الان هم. که دارم این مطالب رو مینویسم آبجی داره تند تند میخونه.تازه امروز به خاطر آلودگی تعطیل بوده و بهار دختر خاله پرستو هم اینجا بود و کلی کیف کردند.الان هم دارند دعا می کنند فردا هم هوا آلوده باشه و اونها تعطیل بشن.چ ولی من امیدوارم یک روز به خاطر بارش برف تعطیل بشن. سلامتی بچه هام برام خیلی مهمه. امیدوارم هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت مریضیتون رو ...
26 آذر 1396

96/9/19

سلام جیگرم .قربونت برم من .روزبروز شیرینتروماشااله ماشااله باهوشتر میشی.ان شااله در آینده سالم و.سلامت باشی و از این هوشت به نحو احسنت و درراه مثبت استفاده کنی.نازگل مامان فدات شم امشب بهت گفتم برو گوشی مامان رو بیار و رفتی تمام سوراخ سنبه های خونه رو گشتی و گووشیم رو پیدا کردی و آوردی.من هم کلی قربون صدقت رفتم. جیگری بعداز ظهر ها هم که من میام خونه بدوبدو.میری و لباسهای خاله پرستو رو میاری تا بپوشه و تند تند هم باهاش بای بای میکنی.اون هم کلی می خنده. اگر بدونی این کارهات با اون قیافه خوشگل و بامزه ات چقدر جالبه به مندحسودی میکنی که این روزها رو می بینم.الان هم ستایش صدام کرد تا حرکات ژیمناستیکش رو ببینم بای بای. ...
19 آذر 1396

96/8/14

مامان قشنگم.سلام.جیگری غیرت و مسیولیت پذیریت منو کشته.فدات بشم مامان.که از خواب که پا میشی میخوای رختخوابت رو جمع کنی!تو همه کارها به من کمک میکنی با اون دستهای کوچولو و نازت.عسلم هرچی روی زمین باشه سریع جمع میکنی!وقتی دارم جارو می کنم فرشها رو بلند میکنی تا من زیر فرشها رو جارو کنم.غذا که میخوری سریع ظرفهارو جمع می کنی!جوجو خانم غذاهم که میگی باید خودم بخورم!فدات شم مامانی. ...
14 آبان 1396

1396/7/30

سلام.جیگرم.دختر زرنگم. عسل مامان خیلی خیلی زرنگ و باهوش شدی.قربونت برم.همه کارهای بزگترها رو انجام میدی ،فقط چون سایزت کوچیکه خیلی جالب میشه. ناناز مامان خیلی دوستت دارم.مثلا وقتی بهت میگم پی پی داری!با دهنت میگی پوف و بعد میدوی سمت دستشویی وسعی میکنی پوشکت رو دربیاری .البته درحال رقصیدنم.بیشتر ستایش رو الگو قرار میدی و چون نمی تونی بپری زانوها و کمرت رو خم میکنی که شکل جالبی میشه.ناز گل مامان غذا خوردنتم که نگو قاشق رو میبری و برعکس میذاری توی دهنت که آحرش همشرو روی زمین میریزی!ولی اصرار داری که غذات رو خودت بخوری.و.... ...
14 آبان 1396